loading...

گوشواره های گیلاس

بازدید : 306
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 16:23

ساعت از موقع ناهارم گذشته و من کشیک درمانگاه کرونا هستم.بارون به زیباترین شکل ممکن از دیروز عصرا مدام اراده به باریدن کرده...صبح ساعت پنج بیدار شدم بلکه قبل از شروع درمانگاه درسی بخونم...چای گذاشتم و پنجره‌ی آشپزخونه را به حیاط بارون خورده باز کردم...حال عجیبی داشتم...شادی وصف نشدنی...دلیلی برای این میزان رضایت نبود اما نمیدونم در اون ساعت سکوت صبح دلم به چه خوشبختی گرم بود که اون طور نفس عمیق با لبخند میکشیدم...حالا سرم خلوته و رو کرده ام به پنجره‌ی رو به حیاط پشتی کلینیک کرونا،با ترس ماسک را لحظه‌‌‌ای برداشتم و نفسی کشیدم بلکه بوی خاک و بارون را بکشم توی ریه‌هام...بوی وایتکس و مواد بیمارستانی اما بیشتر نفوذ کرد...

درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد 22
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 551
  • بازدید سال : 46869
  • بازدید کلی : 66209
  • کدهای اختصاصی