ساعت پنج بعد از ظهر و وسط درس خواندن دلم خواسته بود به سادات زنگ بزنم... هنوز الو? را نگفته بودم که با صدای بلند،از ته دلهایهای زد زیر گریه و گفت گلی اینجا جات خالیه مامان...من همیشه توی لحظههای حساس زندگیم خنده ام میگیره و این بار هم این طرف خط میخندیدم و سعی میکردم سادات را آروم کنم...بعد پیشنهاد کردم طی هفتهی آینده بیان دیدنم که دلتنگی سادات هم رفع بشه و شاید چند روزی نگهش دارم پیش خودم...بابت اینکه من اینطور با سوز و گداز دلتنگش نشده بودم عذاب وجدان دارم...
مزایا و معایب خرید لایک و فالوور ایرانی بازدید : 780
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 6:22